جدول جو
جدول جو

معنی ام رعله - جستجوی لغت در جدول جو

ام رعله
(اُمْ مِ رَ لَ)
قسم خوردن، شخصی قنیی که شوهر یائیل قاتل سیسرا بود. و او ظاهراً از طائفۀ خود عزلت گزیده زندگانی بسر همی برد و صاحب جاه و رتبه بودو ذریۀ او را حابریان گویند. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اُمْ مِ وَ لَ)
عقبه و تل. (از المرصع). وعله به معنی جای بلند از کوه و صخره است. (از اقرب الموارد) ، گزیدگان. خیار. اخیار. افاضل: خصم اماثل، فرومایگان باشند. (کلیله و دمنه). کعبۀ علماء و اماثل...، و همگی ارباب هنر و بلاغت جانب او شناختندی. (کلیله و دمنه). افاضل و اماثل جهان رضیع احسان و ربیب انعام ایشان شده. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 276).
- اماثل و اقران، نظایر و همسران
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ رَ طَ)
بنت کعب بن سعد یا سعید از بنی تیم بن مره ملقب به جعراء یا خضراء یا خرقا. از زنانی است که در عرب به حماقت و گولی ضرب المثل شده است. گویند از صبح تا شام به کنیزکانش امر رشتن می داد و آنگاه می فرمود که باز کنند و باز می کردند و این زن همان است که آیه شریفۀ و لاتکونوا کالتی نقضت غزلها من بعد قوه انکاثاً (قرآن 92/16) در حق وی نازل شده است. (از ریحانه الادب ج 6 ص 221) (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ شَ لَ)
دنیا. (از لسان العرب) (المرصع) (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ یَعْ)
دختر علی بن ابی طالب علیه السلام از کلبیه است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ رِ)
کفتار. (از المرصع) ، خرد. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ رِ لَ / لِ)
کرکس. (از المرصع). رخمه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). غیر منصرف است بخاطر علم و مؤنث بودن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ / اِ مُلْ / مِلْ / مَلْ لاهِ)
مرکب از ام ادات قسم + اﷲ، لفظی است موضوع برای قسم و لغتی است در ایمن اﷲ یعنی سوگند بخدا. (از اقرب الموارد). رجوع به ایمن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ / رِ / رُ لَ)
گرگ. (منتهی الارب). ذئب. سرحان. سیّد
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ رِ)
کفتار. (المرصع) (از المنجد) (منتهی الارب). مقلوب است از ام عمرو. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عَ)
اسبیدباجه. (المرصع). رجوع به اسپیدباج و اسپیدبا و اسفیدباج شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عَ)
تصغیرگونه ای از أدمه، بقول ابی القاسم محمود بن عمر، نام کوهی است و بقولی دیگر کوهی است بین قلهی و تقتد در حجاز. (معجم البلدان).
زن شهید اول محمد بن مکی. درگذشته به سال 786 ه. ق. و زنی فقیه و عابد و پرهیزکار بوده است. (از ریحانه الادب ج 6 ص 228)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عِزْ زَ)
آهوی ماده. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ / لِ)
دهی است از بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج با 500 تن سکنه. آب آن از رودخانه و چشمه و محصول آن غلات، حبوب، لبنیات، قلمستان، میوه و توتون است و زیارتگاهی بنام نجم الدوله دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) ، بمجاز به معنی گردیدن و اتصاف است: امسی زید ضاحکاً. (از اقرب الموارد). به این معنی واوی و از ’مسو’ است، تباهی و فتنه انگیختن میان مردم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به این معنی مهموز اللام است، بازگشتن. (ترجمان تهذیب عادل بن علی ص 20)
لغت نامه دهخدا
به معنی لرزش، حدی از حدود زبولون است (یوشع 19:11) که به گمان پورترچهار میل به جنوب غربی ناصره واقع است و بدانجا خرابه های هیکلی (معبدی) دیده شود. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا